|
|
مفصل رایگان کلیپ های ویدیوئی توضیحات: پسری با عینک به نام وادیم زاغه جوانی آورد ، در حالی که همسرش با عکس کیرکلفت توکس تنگ مادر و فرزندانش بود. او خون بزرگی داشت ، بنابراین هر وقت گاو را از روستاهای همجوار می گرفت و آن را به جای خود در ماشینش می آورد ، وام می گرفت تا سرد شود. بنابراین او گربه خود را با لب هایش لیسید ، فکر می کند ، اوه ، همسر زودتر از او نمی آمد ، اما ذهن او با خروس که روی گربه اش نشسته بود ابر شد.
|